پروین اعتصامی

پروین اعتصامی

شمارهٔ ۱۰۵ - فلسفه

۱

نخودی گفت لوبیائی را

کز چه من گردم این چنین، تو دراز

۲

گفت، ما هر دو را بباید پخت

چاره‌ای نیست، با زمانه بساز

۳

رمز خلقت، بما نگفت کسی

این حقیقت، مپرس ز اهل مجاز

۴

کس، بدین رزمگه ندارد راه

کس، درین پرده نیست محرم راز

۵

بدرازی و گردی من و تو

ننهد قدر، چرخ شعبده‌باز

۶

هر دو، روزی در اوفتیم بدیگ

هر دو گردیم جفت سوز و گداز

۷

نتوان بود با فلک گستاخ

نتوان کرد بهر گیتی ناز

۸

سوی مخزن رویم زین مطبخ

سر این کیسه، گردد آخر باز

۹

برویم از میان و دم نزنیم

بخروشیم، لیک بی آواز

۱۰

این چه خامی است، چون در آخر کار

آتش آمد من و تو را دمساز

۱۱

گرچه در زحمتیم، باز خوشیم

که بما نیز، خلق راست نیاز

۱۲

دهر، بر کار کس نپردازد

هم تو، بر کار خویشتن پرداز

۱۳

چون تن و پیرهن نخواهد ماند

چه پلاس و چه جامهٔ ممتاز

۱۴

ما کز انجام کار بی‌خبریم

چه توانیم گفتن از آغاز

تصاویر و صوت

دیوان پروین اعتصامی - تصویر ۲۲۱

نظرات

user_image
مارا
۱۳۹۶/۰۹/۰۵ - ۱۷:۲۷:۱۴
اشعار تمثیلی پروین چنان آمیخته بامسایل زندگی روزمره ماست و از چنان شیوایی برخوردار است که محال می دانم کسی با خواندن آن لذت نبرد و دمی نیندیشد؛چه معدود شاعرانی مانند پروین این هنر را دارند که مسائل اجتماعی یا اخلاقیات را بگونه ای بیان کنند که با گذشت قرن ها همچنان در لطافت بیان و استواری معنی نمونه باشند.