پروین اعتصامی

پروین اعتصامی

شمارهٔ ۱۲۳ - گره گشای

۱

پیرمردی، مفلس و برگشته بخت

روزگاری داشت ناهموار و سخت

۲

هم پسر، هم دخترش بیمار بود

هم بلای فقر و هم تیمار بود

۳

این، دوا میخواستی، آن یک پزشک

این، غذایش آه بودی، آن سرشک

۴

این، عسل میخواست، آن یک شوربا

این، لحافش پاره بود، آن یک قبا

۵

روزها میرفت بر بازار و کوی

نان طلب میکرد و میبرد آبروی

۶

دست بر هر خودپرستی میگشود

تا پشیزی بر پشیزی میفزود

۷

هر امیری را، روان میشد ز پی

تا مگر پیراهنی، بخشد به وی

۸

شب، بسوی خانه می آمد زبون

قالب از نیرو تهی، دل پر ز خون

۹

روز، سائل بود و شب بیمار دار

روز از مردم، شب از خود شرمسار

۱۰

صبحگاهی رفت و از اهل کرم

کس ندادش نه پشیز و نه درم

۱۱

از دری میرفت حیران بر دری

رهنورد، اما نه پائی، نه سری

۱۲

ناشمرده، برزن و کوئی نماند

دیگرش پای تکاپوئی نماند

۱۳

درهمی در دست و در دامن نداشت

ساز و برگ خانه برگشتن نداشت

۱۴

رفت سوی آسیا هنگام شام

گندمش بخشید دهقان یک دو جام

۱۵

زد گره در دامن آن گندم، فقیر

شد روان و گفت کای حی قدیر

۱۶

گر تو پیش آری بفضل خویش دست

برگشائی هر گره کایام بست

۱۷

چون کنم، یارب، در این فصل شتا

من علیل و کودکانم ناشتا

۱۸

میخرید این گندم ار یک جای کس

هم عسل زان میخریدم، هم عدس

۱۹

آن عدس، در شوربا میریختم

وان عسل، با آب می‌آمیختم

۲۰

درد اگر باشد یکی، دارو یکی است

جان فدای آنکه درد او یکی است

۲۱

بس گره بگشوده‌ای، از هر قبیل

این گره را نیز بگشا، ای جلیل

۲۲

این دعا میکرد و می‌پیمود راه

ناگه افتادش به پیش پا، نگاه

۲۳

دید گفتارش فساد انگیخته

وان گره بگشوده، گندم ریخته

۲۴

بانگ بر زد، کای خدای دادگر

چون تو دانائی، نمیداند مگر

۲۵

سالها نرد خدائی باختی

این گره را زان گره نشناختی

۲۶

این چه کار است، ای خدای شهر و ده

فرقها بود این گره را زان گره

۲۷

چون نمی‌بیند، چو تو بیننده‌ای

کاین گره را برگشاید، بنده‌ای

۲۸

تا که بر دست تو دادم کار را

ناشتا بگذاشتی بیمار را

۲۹

هر چه در غربال دیدی، بیختی

هم عسل، هم شوربا را ریختی

۳۰

من ترا کی گفتم، ای یار عزیز

کاین گره بگشای و گندم را بریز

۳۱

ابلهی کردم که گفتم، ای خدای

گر توانی این گره را برگشای

۳۲

آن گره را چون نیارستی گشود

این گره بگشودنت، دیگر چه بود

۳۳

من خداوندی ندیدم زین نمط

یک گره بگشودی و آنهم غلط

۳۴

الغرض، برگشت مسکین دردناک

تا مگر برچیند آن گندم ز خاک

۳۵

چون برای جستجو خم کرد سر

دید افتاده یکی همیان زر

۳۶

سجده کرد و گفت کای رب ودود

من چه دانستم ترا حکمت چه بود

۳۷

هر بلائی کز تو آید، رحمتی است

هر که را فقری دهی، آن دولتی است

۳۸

تو بسی زاندیشه برتر بوده‌ای

هر چه فرمان است، خود فرموده‌ای

۳۹

زان بتاریکی گذاری بنده را

تا ببیند آن رخ تابنده را

۴۰

تیشه، زان بر هر رگ و بندم زنند

تا که با لطف تو، پیوندم زنند

۴۱

گر کسی را از تو دردی شد نصیب

هم، سرانجامش تو گردیدی طبیب

۴۲

هر که مسکین و پریشان تو بود

خود نمیدانست و مهمان تو بود

۴۳

رزق زان معنی ندادندم خسان

تا ترا دانم پناه بیکسان

۴۴

ناتوانی زان دهی بر تندرست

تا بداند کآنچه دارد زان تست

۴۵

زان به درها بردی این درویش را

تا که بشناسد خدای خویش را

۴۶

اندرین پستی، قضایم زان فکند

تا تو را جویم، تو را خوانم بلند

۴۷

من به مردم داشتم روی نیاز

گرچه روز و شب در حق بود باز

۴۸

من بسی دیدم خداوندان مال

تو کریمی، ای خدای ذوالجلال

۴۹

بر در دونان، چو افتادم ز پای

هم تو دستم را گرفتی، ای خدای

۵۰

گندمم را ریختی، تا زر دهی

رشته‌ام بردی، که تا گوهر دهی

۵۱

در تو، پروین، نیست فکر و عقل و هوش

ورنه دیگ حق نمی‌افتد ز جوش

تصاویر و صوت

دیوان پروین اعتصامی - تصویر ۱۸۶
دیوان اشعار پروین اعتصامی به کوشش دکتر حسن احمدی گیوی با مقدمهٔ ملک‌الشعرای بهار - تصویر ۲۴۸

نظرات

user_image
ف-ش
۱۳۸۷/۰۳/۰۸ - ۲۱:۵۱:۴۱
بنام خدا خلاصه داستان اینکه پیر مردی مفلس پسر و دخترش بیمار بودند واز هر آدم خودپرستی طلب کمک میکرد روزها گدائی میکرد وشبها بیمارداریشبی از ناچاری سوی آسیائی رفت وآسیابان مقداری گندم به اوداد گندم را در دامن ریخت و گره زد که نریزد وبراه افتاد پس رو به خدا کرد وگفت ای گره گشا گره گره از کار من برگشا که این گندم را کسی بخرد وبا پول آن عدس وعسل برای شوربا تهیه کنمناگان دید گره دامن باز شده وگندم ها ریخته است زبان باعتراض گشود که خدایا بجای گره گشائی از کارم این گره را باز کردی!!پس خواست گندم ها را جمع کند کیسه پولی را درآنجا افتاده دید پس خدا را سجده کرد وعذر خواست که حکمت کار تو را از اول ندانستم وسخنانی اینگونه گفت:هر بلائی کز تو آید رحمتی استهر که را فقری دهی آن دولتی است....2- در بیت 19 میآمیختم درست است بیت ششم ازآخرکانچه به جای کنچه بهتر است
پاسخ: با تشکر از شما، غلطهای اشاره شده تصحیح شدند.
user_image
امیر صادقی
۱۳۸۸/۰۶/۱۲ - ۰۰:۳۵:۲۱
این سروده زیبای پروین مصداق این حدیث قدسی است که: "خداوند طوری با بنده اش رفتار میکند که گویی همان یک بنده را دارد و بنده با خداوند طوری رفتار می کند که گویی هزاران خدا دارد".در این حکایت منظوم مرد بی نوا، غافل از خدا، بر در هر کس و ناکس می پاید تا چیزی بیابد، و نهایتاً چون از خدایان زمینی نا امید می شود روی به خدای آسمانی بلند می کند و می یابد آنچه خداوند برای او در نظر گرفته است.این گونه امثال در ادبیات ما کم نیستند. براستی که از این شعر حظی بردم وافرخدایش رحمت کناد
user_image
منیژه خانم
۱۳۸۸/۰۹/۱۹ - ۰۲:۴۴:۳۹
یکی از ویژگیهای اشعار پروین(که هم در این شعر و هم در شهر لطف حق وی قابل مشاهده است) اینست که ابتدا همه زوایای نومیدی از خلق و بسته بودن تمامی درهای دنیا به روی او را به خوبی به تصویر می کشد(که البته فهم کامل آن صرفا در مواردی برای خواننده یا شنونده قابل درک است که خود فی الحال در موقعیتی مشابه قرار گرفته باشد) و سپس نمایش امداد غیبی(یدالله فوق ایدیهم) را نیز بر همان روال نمایان می گرداند(که باز درک کامل آن مستلزم تشابه با آن موقعیت در حال است).
user_image
مرضیه - علمدار
۱۳۹۰/۰۱/۰۹ - ۰۳:۰۷:۴۹
اشعر زیبای پروین سراسر پند آموز و اکنده از نکات تربیتی است خدایش او را بیامرزد . نمونه ی این موضوع یعنی توکل به خدای متعال و درخواست استعانت از او در اموزه ای دینی و فرهنگی ما کم نیست . در داستان حضرت یوسف زمانی که یوسف در زندان بود بدلیل یاری خواستن از بنده ی خدا چند سال دیگر در زندان بدست فراموشی سپرده شد تا اینکه به حکم خدا از زندان رها یی یافت و به آن دولت و مکنت رسید . من نیز سعادت این را داشته ام که یاری خداوند را در سخت ترین لحظات زندگیم احساس کنم . براستی که هیچ لذتی بالاتر از درک لطف و رحمت خدا نیست . اینکه با تمام وجود او را درکنار خود حس کنی .
user_image
خسرو یاوری
۱۳۹۰/۱۰/۰۲ - ۰۷:۲۳:۳۷
با عرض سلام :1-در بیت دوم مصرع اول بجای (می آمد ) کلمه ( میمد ) آمده 2 - همین بیت دوم مصرع دوم کلمه (قالب ) اشتباه است و کلمه ی (غالب ) به معنی بیشتر و اکثرا صحیح می باشد . 3- در بیت ماقبل آخر ، مصرع دوم کلمه ی (که تا ) صحیح است ولی اشتباها (تا که ) آمده است .متشکرم
user_image
یعقوب خاوری
۱۳۹۲/۱۰/۱۵ - ۰۰:۲۴:۵۳
با سلام به محضر آقای یاوری، بیت دوم نیست بلکه بیت 8 است. تذکر اول و سوم درست، ولی تذکر دوم که فرمودید غالب درست است، همان قالب درست و در اینجا به معنای جسم و بدن است؛ یعنی دیگر نیرویی در بدن نمانده بود.لطفا در بیت 8 میمد به می آمد و در بیت ما قبل آخر تا که به که تا تبدیل شود.
user_image
اانا
۱۳۹۲/۱۱/۰۴ - ۰۹:۳۰:۳۰
سلام خیییییییییییلییییییییی شعر قشنگی بود و خییییییلیییییییی هم به درد تحقیقم خورد........خدایا انقدر حکمت آمیز باهامون برخورد نکن ..هی نمی فهمیم هی حرص می خوریم...مث این پیرمرده.......
user_image
سید عباس کاظمی
۱۳۹۳/۰۱/۲۶ - ۰۵:۱۰:۲۱
بنام خداراضی به رضای خدا بودن و شکر نعمت داشتن در هر حالی نعمت است. اگر کسی بتواند در سختی و رنج این گونه رفتار کند بسیار انسان است و انسانیت بزرگترین موهبت خداوندی است.
user_image
تنگ طه
۱۳۹۳/۰۳/۱۲ - ۰۲:۴۵:۴۹
یکی از زیباترین اشعار اختر چرخ ادب همین شعر می باشد در اینجا نیز شاعر بیشتر به این اشاره دارد که بعضی مواقع برای ما یک گرفتاری پیش می آید که خیر ما در آن است مانند همین پیرمرد برگشته بخت اما ما به دلیل جهل و نااگاهی خود به زمین و زمان ناسزا می گوییم و بعد که آثار خیر همان گرفتاری برایمان روشن گشت به اشتباه خود پی می بریم .
user_image
مهدی پژوهنده
۱۳۹۳/۰۶/۲۲ - ۰۰:۴۸:۳۰
در بیت یکی مانده به آخر ، وزن مصرع دوم خراب است و به نظر می رسد این گونه صحیحتر باشد: رشته ام بردی که تا گوهر دهی
user_image
ناشناس
۱۳۹۳/۰۶/۲۳ - ۰۱:۰۱:۳۸
وقتی مشکلی برایمان به وجود میاید فکر می کنیم خداوند در جای دیگری به کار دیگری مشغول است ، یادمان می رود که حضور خداوند همیشگی و بدون قید و شرط است...
user_image
سید امیر حسین رازقی
۱۳۹۴/۰۷/۲۴ - ۱۵:۴۷:۳۹
شعری حکمنت انگیزی بود تنها چیزی که در پایان شعر توجه نشده این است صاحب واقعی همیان زر پیدا شده کیست آایا می توان صاحب همیان گنشده باشد
user_image
ابوالفضل
۱۳۹۶/۱۰/۲۲ - ۱۱:۰۵:۰۵
در
پاسخ به آقای علی داکری بزرگوار : درست است در آسیاب ، آسیابان کار می کند اما دهقان هم برای آرد کردن گندمش به آنجا می رود و در ادامه هم بیان می دارد که دهقان به او گندم داد .اما در مورد اینکه مال پیدا شده را انسان نمی تواند تصاحب نماید ، خوشبینانه ترین نظر این است که او به مژدگانی که از پیدا کردن همیان زر نصیبش می شده خوشحال بوده نه خود همیان زر .
user_image
رشید
۱۳۹۷/۰۷/۲۹ - ۱۵:۱۰:۳۱
در بیت زیر، مصرع دوم، جای دو کلمه باید عوض شود تا وزن و قافیه رعایت گردد:گندمم را ریختی تا زر دهیرشته ام بردی،تا که گوهر دهیباید باشد:رشته ام بردی که تا گوهر دهی
user_image
صمد
۱۳۹۷/۱۰/۲۹ - ۱۴:۲۰:۴۵
گندمم را ریختی، تا زر دهیرشته‌ام بردی، تا که گوهر دهیدر مصرع دوم این بیت باید جای * تا * و *که* عوض بشه تا وزن درست بشه گندمم را ریختی، تا زر دهیرشته‌ام بردی، که تا گوهر دهی
user_image
مهدی
۱۳۹۸/۰۲/۰۳ - ۱۳:۴۶:۲۱
چرا مشکل وزنی این مصرع را که برخی از خوانندگان محترم هم گزارش داده‌اند، اصلاح نمی‌کنید:در بیت زیر، مصرع دوم، جای دو کلمه باید عوض شود تا وزن و قافیه رعایت گردد:گندمم را ریختی تا زر دهیرشته ام بردی،تا که گوهر دهیباید باشد:رشته ام بردی که تا گوهر دهی
user_image
مهدی
۱۳۹۸/۰۲/۰۳ - ۱۳:۵۰:۲۶
در مصرع دوم بیت 37 نسخه بدلی از سوی رهبر فرهیخته انقلاب مطرح شده است که مناسب است در پرانتز یا پاورقی تذکر داده شود:هر بلائی کز تو آید رحمتی استهر که را فقری دهی آن دولتی است(هر که را رنجی دهی، آن راحتی است)
user_image
سرگشته
۱۳۹۸/۰۳/۰۳ - ۱۰:۲۹:۱۵
در بیت هشتم، مصرع اول، کلمۀ «می‌آمد» به اشتباه «میمد» تایپ شده. لطفاً اصلاح کنید.
user_image
علی عسکری_حامی سرخ
۱۳۹۸/۰۳/۲۹ - ۰۵:۴۸:۳۴
چه شعر زیبائی...درود درود درود بر تو ای بانوی شعر و ادب.آری!إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ (خدایا)تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم.وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ.. احقاف-آیه 5وکیست گمراه تر از کسی که جز الله را به فریاد میخواند.. هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ اوّل و آخر و پیدا و پنهان اوست؛ و او به هر چیز داناست.(اول الله، آخر الله، ظاهر الله، باطن الله ..) و متاسفانه همه را صدا می زنیم(یا..یا... )!جز آنکه باید صدا زنیم... پس بگو یا الله
user_image
مسعود فولادی
۱۳۹۸/۰۵/۳۰ - ۱۰:۵۵:۳۴
سلام. با توجه به پیوستگی عناصر داستان به هم آنهم در پس پرده و توسط شعوری ماورای فهم انسانها. آیا میتوان به این نتیجه رسید که همیان زری که مرد مسکین آن شب یافت، مجموع کمک های نا شده ی مردم است به مرد فقیر؟ با توجه به متن زیبای شعر اینطور برمی آید که مرد مسکین در دریوزگی خیلی موفق نبوده و حتی آن شب کذایی هیچ کس بهش کمکی ننموده. لذا گم شدن همیان زر از دارایی کس دیگر اشاره دارد به این موضوع که با انفاق میتوان مال خود را حفظ و حراست نمود و چون انفاقی در کار نباشد گوشه ای از مال بر باد خواهد رفت و به دست صاحبش خواهد افتاد. در اینجا کسی که مالش را از دست داده میتواند تاجری موفق در ثروت اندوزی بوده باشد و چون همیانی از زرهایش را از دست داده متوصل به اخذ آن مبلغ از کیسه خلق الله خواهد شد.
user_image
کامران
۱۳۹۸/۱۱/۰۹ - ۰۳:۴۵:۰۳
در یک بیت به آخر مانده طاهراً جایِ "که" و "تا" عوض شده است.گندمم را ریختی، تا زر دهیرشته‌ام بردی، که تا گوهر دهی
user_image
احسان
۱۳۹۸/۱۲/۱۵ - ۰۴:۰۷:۳۵
با درودافزون بر ویرایش هایی که در بیت 8 (می آمد) و بیت یکی مانده به پایان (که تا) بایسته است، در بیت 12 واژه "کوئی" نادرست و با همزه نوشته شده است. واژه "کویی" درست است.سپاسگزار از شما
user_image
احسان
۱۳۹۸/۱۲/۱۵ - ۰۴:۱۰:۳۰
و همچنین در پاره ی دوم از این بیت، "تکاپویی" درست است.
user_image
رئیسی ورکانی
۱۳۹۹/۰۴/۱۴ - ۲۲:۵۷:۴۷
در بیت: گندمم را ریختی تا زر دهی رشته ام بردی،تا گوهر دهی. کلمه(که) اضافه است . لطفا بردارید
user_image
سید علیرضا حسینی
۱۳۹۹/۰۴/۲۰ - ۰۷:۴۵:۲۶
سلام چگونه میتوانم متن صوتی برای شعر های خانم پروین اعتصامی ارسال کنم
user_image
طاها
۱۳۹۹/۰۵/۰۳ - ۱۲:۴۵:۰۵
این بیت ناصحیح درج شده است:شب، بسوی خانه میمد زبون --> می آمد
user_image
امیر
۱۳۹۹/۰۵/۱۷ - ۰۵:۵۵:۳۳
سلام به همه عزیزان ادب دوستدر بیت قبل از آخز " که " اضافه نیست ، اگه حذف بشه شعر مشکل پیدا میکنه ، " که " جابجا نوشته شده ، درستش اینه :گندمم را ریختی ، تا زر دهیرشته ام بردی ، که تا گوهر دهی
user_image
اسدالهی
۱۳۹۹/۰۵/۲۵ - ۰۹:۲۸:۰۰
بیت ماقبل آخر "که تا گوهر دهی" درست است؛ تا که گوهر دهی با وزن شعر همخوانی نداردمتشکرم
user_image
الیاس
۱۳۹۹/۰۶/۲۱ - ۰۶:۲۶:۱۶
سلام. به نظر میاد در بیت یکی مونده به آخر, مصرع دوم کلمه تا و کلمه که با هم جابجا شدند و وزن شعر درست در نمیاد. (رشته ام بردی, که تا گوهر دهی)
user_image
سیامک
۱۳۹۹/۱۰/۱۰ - ۲۲:۲۱:۴۴
چقدر این شعر زیبا و پند آموزه فقط حیف که اون کیسه زر حتما صاحبی داشته و شرعا باید به دست صاحبش برسه
user_image
محسن
۱۳۹۹/۱۰/۲۳ - ۰۷:۳۷:۲۸
سلام؛ سوالی ذهنم را درگیر کرده اگر پیرمرد همیان زر نمیافت چه می کرد و می گفت؟ اینکه الخیر و فی ماوقع به کمک میکند از پس رنج برآییم درست. اما اگر خیر نبود چه؟
user_image
نعیما
۱۳۹۹/۱۱/۰۵ - ۰۳:۴۰:۲۳
یار عزیزی که این مثنوی را خوانده، در چندین مورد ایراد وزنی دارد. لطفا جهت ارتقاء کیفیت اشعار قرائت شده، قبل از آپلود خوانش‌ها، صحت خوانش را بررسی بفرمایید
user_image
منوچهر
۱۴۰۰/۰۱/۰۴ - ۰۶:۴۶:۵۸
عزیزان توجه داشته باشی اصل شعر و داستان برگرفته از مولانا میباشد ، و خانوم اعتصامی بر ابیات آن افزوده ، در کل به نظر اینحانب مولانا خورشید تابانیست که متاسفانه ما ایرانیان ایشون رو از یاد بردیم
user_image
توصیف السلطان
۱۴۰۰/۰۴/۰۱ - ۱۵:۵۶:۲۳
عزیزان گرانقدر! ارزش ادبی و هنری شعر، نیت پاک شاعره مرحوم و پند نهفته در دل این شعر را با سخنان پوچ پایین نیاورید! فلانی در فلان‌جا چه میکرد و کیسه زر را پیدا و تصاحب کرد و گناه شد و غیره و ذلک... مشکل اینجاست که جایی که باید به قلبتان رجوع کنید، به مغزتان رجوع میکند و زمانی که باید منطقی فکر کنید، احساسی عمل میکنید! لااقل هم اگر فکر میکنید، صحیح و کامل فکر کنید! آسیاب بیرون ده واقع می‌شد و در فاصله‌ای قابل توجه از آن؛ چرایی بماند. در بیرون شهر و ده، در تاریکی شب و سرمای زمستان، کیسه‌ای زر یافته شده و یابنده، گدای کوی‌وبرزن است؛ گدایی که به نان شبش محتاج است و عرق شرم بر جبین دارد مقابل خانواده‌اش... بس کنید بحث بیهوده را!
user_image
محمد
۱۴۰۰/۰۷/۱۳ - ۰۸:۲۹:۰۴
۱- این شعر، ترجمان زیبای آیه ۲۱۶ سوره مبارکه بقره می باشد 《 و عَسی أَنْ تَکْرَهوا شیئاً و هو خیر لکم و عسی أَنْ تحبّوا شیئاً و هو شرٌّ لکم و الله یعلم و أَنتم لا تعلمون》 ( و چه بسا چیزی را خوش نمی‌دارید و آن برای شما خوب است، و بسا چیزی را دوست می‌دارید و آن برای شما بد است، و خدا می‌داند و شما نمی‌دانید ) ۲- بیت یکی مانده به آخر، در مصرع دوم اشکال وزنی وجود دارد. بهتر است مصرع به یکی از گونه های ذیل اصلاح شود: ( رشته ام بردی که تا گوهر دهی ) یا ( رشته ام بُبریدی تا گوهر دهی )  
user_image
ع.ر.گوهر
۱۴۰۰/۰۸/۰۳ - ۱۲:۲۹:۱۸
با سلامدر بیت هشتم ...می آمد صحیح میباشد لطفا تصحیح بفرمایید
user_image
ایمان کیانی
۱۴۰۱/۰۲/۲۶ - ۰۲:۴۷:۴۸
پیوند به وبگاه بیرونی    
user_image
Mahmood Shams
۱۴۰۱/۰۴/۱۱ - ۱۷:۲۶:۴۵
با سلام و درود ، به متن حاشیه جناب محمد عزیز اضافه کنم که در باب این آیه زیبا از کتاب آسمانی قرآن : آیه ۲۱۶ سوره مبارکه بقره 《 و عَسی أَنْ تَکْرَهوا شیئاً و هو خیر لکم و عسی أَنْ تحبّوا شیئاً و هو شرٌّ لکم و الله یعلم و أَنتم لا تعلمون》 ( و چه بسا چیزی را خوش نمی‌دارید و آن برای شما خوب است، و بسا چیزی را دوست می‌دارید و آن برای شما بد است، و خدا می‌داند و شما نمی‌دانید ) حضرت مولانا در مثنوی معنوی می فرماید : شکر حق را کان دعا مردود شد / من زیان پنداشتم و آن سود شد / بس دعاها که زیانست و هلاک / وز کرم می نشنود یزدان پاک /
user_image
Mahmood Shams
۱۴۰۱/۰۴/۱۱ - ۱۷:۳۷:۵۰
دوستان گرامی که که فرمودند این داستان از حضرت مولاناست و از ایشان اقتباس شده میشه بفرمایید کدام شعر و در کجا !!؟ بنده چیزی پیدا نکردم در این موزد !! ممنون میشم راهنمایی بفرمایید ، با سپاس
user_image
شیخ نوید نظری
۱۴۰۱/۰۶/۲۲ - ۲۲:۰۵:۵۲
رحمت و غفران الهی به روح بانو پروین بنده این شعر رو توی منبر استفاده کردم. بسیار بسیار آرامش بخش. در
پاسخ به چند جوان مأیوس از همه جا هم وقتی این شعر را خواندم، بالاتفاق گفتند: با این ابیات آرامش یافتیم. لینک منبر حقیر پیوند به وبگاه بیرونی
user_image
متین .
۱۴۰۲/۰۸/۱۴ - ۱۲:۲۵:۰۱
بینظیررر بوددد👌👌
user_image
مسعود رمی
۱۴۰۲/۰۹/۲۴ - ۰۷:۲۰:۳۷
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ، روح پر فتوح شاعره نادره دوران ، خانم پروین اعتصامی ، قرین رحمت الهی ، بادا ، آمین ، یا رب العالمین ، سپاس فراوان از سایت بی نظیر گنجور ، که انصافاً مساعی خارق‌العاده در راه فرهنگ ایران زمین مبذول فرموده‌اند ،
user_image
رضا حیدری
۱۴۰۳/۰۱/۲۲ - ۰۲:۵۴:۱۵
پیرمرد اون همیان زر رو هم باید به صاحبش برگردونه اون همیان از آسمون که نیفتاده حتما مال یک بدبخت دیگه اس که الان باچشمی گریان دربدر داره دنبالش می گرده خدا اگه بخواد ازخزانه غیبش جوری میده که کلاه از سر عقل بشر بیفته نه اینکه یک همیان اون هم مال کس دیگه رو سرراهش بزاره پیرمرد فکر کنم اینجا هم داره امتحان میشه طفلی کم گرفتاری داشت ...
user_image
مهدی ابراهیم پور
۱۴۰۳/۰۲/۲۰ - ۰۹:۲۲:۰۸
سلام این شعری که اینجا گذاشتید ازمولانا هست نه پروین اعتصامی لطفادرمنبع اثار دقت کنید
user_image
محمد رضوانی
۱۴۰۳/۰۲/۲۰ - ۱۱:۳۴:۰۳
خانم پروین اعتصامی بدون شک طلایه دار بانوان شاعر در شعر فارسی است .بدون تردید استاد بی بدیل مناظره و پندهای اخلاقی است.اما یک اشکال بر کار ایشان غیرقابل انکاره. پروین بسیاری از کارهای مولانا را بازگویی و بازسازی کرده اما من‌هرگز ندیدم یک مورد اشاره ای مختصر کنه و نامی از صاحب اصلی اثر ببره. ما در هزار سال شعر فارسی شاید کپی رایت نداشتیم اما پایبندی اخلاقی شاعر را در ابن موارد داریم که بسیارند.‌حوب بود خانم پروین که از خانواده فرهیخته ای بودند چنین اخلاق مداری حرفه ای را رعایت‌می‌کردند. 
user_image
رضا از کرمان
۱۴۰۳/۰۲/۲۰ - ۱۵:۵۳:۵۴
سلام جناب رضوانی    درسته  این  تمثیل  در قالب مثنوی ودقیقا هم وزن با مثنوی معنوی است  ولی وزن در انحصار هیچ شاعری نبوده ونیست  وبنظر من تمامی ایده پردازی های مرحومه پروین اعتصامی خلاقانه وبدیع اند وهمچنین انتخاب کلمات وهم آوایی وبکار گیری صنایع ادبی نشان از تبحر بالای ایشان در سرایش شعر است،  وبه گفته حضرتعالی اگر از مولانا اقتباسی کرده من شعر اصلی مولوی و اقتباس پروین را ندیده ام اگر امکان دارد نمونه ارایه بفرمایید .  شاد باشی عزیز