پروین اعتصامی

پروین اعتصامی

شمارهٔ ۱۶۱ - هرچه باداباد

۱

گفت با خاک، صبحگاهی باد

چون تو، کس تیره‌روزگار مباد

۲

تو، پریشان ما و ما ایمن

تو، گرفتار ما و ما آزاد

۳

همگی کودکان مهد منند

تیر و اسفند و بهمن و مراد

۴

گه روم، آسیا بگردانم

گه بخرمن و زم، زمان حصاد

۵

پیک فرخنده‌ای چو من سوی خلق

کوتوال سپهر نفرستاد

۶

برگها را ز چهره شویم گرد

غنچه‌ها را شکفته دارم و شاد

۷

من فرستم بباغ، در نوروز

مژده شادی و نوید مراد

۸

گاه باشد که بیخ و بن بکنم

از چنار و صنوبر و شمشاد

۹

شد ز نیروی من غبار و برفت

خاک جمشید و استخوان قباد

۱۰

گه بباغم، گهی بدامن راغ

گاه در بلخ و گاه در بغداد

۱۱

تو بدینگونه بد سرشت و زبون

من چنین سرفراز و نیک نهاد

۱۲

گفت، افتادگی است خصلت من

اوفتادم، زمانه‌ام تا زاد

۱۳

اندر آنجا که تیرزن گیتی است

ای خوش آنکس که تا رسید افتاد

۱۴

همه، سیاح وادی عدمیم

منعم و بینوا و سفله و راد

۱۵

سیل سخت است و پرتگاه مخوف

پایه سست است و خانه بی بنیاد

۱۶

هر چه شاگردی زمانه کنی

نشوی آخر، ای حکیم استاد

۱۷

رهروی را که دیو راهنماست

اندر انبان، چه توشه ماند و زاد

۱۸

چند دل خوش کنی به هفته و ماه

چند گوئی ز آذر و خورداد

۱۹

که، درین بحر فتنه غرق نگشت

که، درین چاه ژرف پا ننهاد

۲۰

این معما، بفکر گفته نشد

قفل این راز را، کسی نگشاد

۲۱

من و تو بنده‌ایم و خواجه یکی است

تو و ما را هر آنچه داد، او داد

۲۲

هر چه معمار معرفت کوشید

نشد آباد، این خراب آباد

۲۳

چون سپید و سیه، تبه شدنی است

چه تفاوت میان اصل و نژاد

۲۴

چه توان خواست از مکاید دهر

چه توان کرد، هر چه باداباد

۲۵

پتک ایام، نرم سازدمان

من اگر آهنم، تو گر پولاد

۲۶

نزد گرگ اجل، چه بره، چه گرگ

پیش حکم قضا، چه خاک و چه باد

تصاویر و صوت

دیوان پروین اعتصامی - تصویر ۲۳۵

نظرات

user_image
نوربخش
۱۳۹۵/۰۵/۲۹ - ۱۴:۵۸:۰۸
دل داده ام برباد،برهرچه بادابادمجنون تر ازلیلی،شیرین تر از فرهادای عشق ازآتش اصل ونسب داریازتیره ی دودی،ازدودمان بادآب ازتو طوفان شدخاک ازتوخاکسترازبوی تو آتش درجان بادافتادهرقصربی شیرین چون بیستون ویران هرکوه بی فرهادکاهی به دست بادهفتادپشت ماازنسل غم بودندارث پدرمارااندوه مادرزادازخاک مادربادبوی تو می آیدتنها تو می مانی ما می رویم ازیاد
user_image
سیده زینب
۱۳۹۷/۱۲/۱۸ - ۱۲:۴۹:۰۳
هم شعر خانم پروین اعتصامی زیباست و هم این شعر آقای قیصرامین پور که توی حاشیه ها نوشته شده.فوق العادن دوتا
user_image
ناصر
۱۳۹۷/۱۲/۱۸ - ۱۷:۰۱:۰۲
زینب بانوخوشم آمد ، آفرین با پُتک کوبیدیزنده باشی
user_image
تشنه معرفت
۱۴۰۱/۰۳/۱۰ - ۲۰:۳۵:۰۵
واقعا هر تلاشی بی فایده به نظر میرسه وقتی تمام این چیزا بی اهمیته و اصل نیست ولی افسوس که «چه توان کرد؟» هیچ. پس:«هر چه باداباد»
user_image
مجتبی
۱۴۰۱/۰۷/۲۵ - ۱۳:۱۸:۵۵
غم ها نهفته است دراین بیت : چه توان خواست از مکاید دهر چه توان کرد، هر چه باداباد