
پروین اعتصامی
شمارهٔ ۲۸ - بنفشه
۱
بنفشه صبحدم افسرد و باغبان گفتش
که بیگه از چمن آزرد و زود روی نهفت
۲
جواب داد که ما زود رفتنی بودیم
چرا که زود فسرد آن گلی که زود شکفت
۳
کنون شکسته و هنگام شام، خاک رهم
تو خود مرا سحر از طرف باغ خواهی رفت
۴
غم شکستگیم نیست، زانکه دایهٔ دهر
بروز طفلیم از روزگار پیری گفت
۵
ز نرد زندگی ایمن مشو که طاسک بخت
هزار طاق پدید آرد از پی جفت
۶
به جرم یک دو صباحی نشستن اندر باغ
هزار قرن در آغوش خاک باید خفت
۷
خوش آن کسیکه چو گل، یک دو شب به گلشن عمر
نخفت و شبرو ایام هر چه گفت، شنفت
نظرات
علیرضا حبیب پور
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)