پروین اعتصامی

پروین اعتصامی

شمارهٔ ۸ - آرزوی مادر

۱

جهاندیده کشاورزی به دشتی

به عمری داشتی زرعی و کشتی

۲

به وقت غله، خرمن توده کردی

دل از تیمار کار آسوده کردی

۳

ستم‌ها می‌کشید از باد و از خاک

که تا از کاه می‌شد گندمش پاک

۴

جفا از آب و گل می‌دید بسیار

که تا یک روز می‌انباشت انبار

۵

سخن‌ها داشت با هر خاک و بادی

به هنگام شیاری و حصادی

۶

سحرگاهی هوا شد سرد زآن سان

که از سرما به خود لرزید دهقان

۷

پدید آورد خاشاکی و خاری

شکست از تاک پیری شاخساری

۸

نهاد آن هیمه را نزدیک خرمن

فروزینه زد، آتش کرد روشن

۹

چو آتش دود کرد و شعله سر داد

به ناگه طائری آواز در داد

۱۰

که ای برداشته سود از یکی شصت

درین خرمن مرا هم حاصلی هست

۱۱

نشاید کآتش اینجا برفروزی

مبادا خانمانی را بسوزی

۱۲

بسوزد گر کسی این آشیان را

چنان دانم که می‌سوزد جهان را

۱۳

اگر برقی به ما زین آذر افتد

حساب ما برون زین دفتر افتد

۱۴

بسی جستم به شوق از حلقه و بند

که خواهم داشت روزی مرغکی چند

۱۵

هنوز آن ساعت فرخنده دور است

هنوز این لانه بی‌بانگ سرور است

۱۶

ترا زین شاخ آن کو داد باری

مرا آموخت شوق انتظاری

۱۷

به هر گامی که پویی کامجویی‌ست

نهفته، هر دلی را آرزویی‌ست

۱۸

توانی بخش، جان ناتوان را

که بیم ناتوانی‌هاست جان را

تصاویر و صوت

دیوان اشعار پروین اعتصامی به کوشش دکتر حسن احمدی گیوی با مقدمهٔ ملک‌الشعرای بهار - تصویر ۲۵۲
دیوان پروین اعتصامی - تصویر ۸۰

نظرات

user_image
javad
۱۳۹۱/۰۲/۰۱ - ۰۶:۵۹:۱۸
سلام مرسی این سایت عالیہ و من عاشق پروین بہ خصوص این شعربازم تشکر.
user_image
ریحانه
۱۳۹۲/۱۰/۱۲ - ۱۸:۱۶:۲۰
فقط اشک ریختم و آروم شدم.ممنونم .یاد پروین عزیز گرامی
user_image
نازی
۱۳۹۵/۱۲/۳۰ - ۱۷:۰۰:۲۰
سلام...من دنبال شعری از پروین اعتصامی هستم که در یک جا زندگی را به زنی با سبد سیب مثال میزند. از راهنماییتون خیلی ممنون میشم.
user_image
سعید
۱۳۹۸/۱۰/۲۱ - ۰۰:۳۲:۰۴
سلامبیت پنجم کلمه آخر بیت "حصادی" است که به خطا "حصاری" نوشته شده و قافیه را اشتباه کرده است. معنی "حصاد" چنانچه می دانید "درو کردن" است.باسپاس
user_image
کویانیسکاتزی
۱۳۹۹/۰۵/۲۴ - ۱۰:۵۱:۰۸
سلام و روز به خیربیت پنجم واژه آخر "حصادی" درست هست لطفا اصلاح کنیدبا سپاس
user_image
سام
۱۴۰۲/۱۲/۱۶ - ۱۴:۳۹:۲۹
  کاری از گروه ادبی ققنوس کشاورزی دنیادیده در مزرعه‌ای، روزگارش را با کاشتن و زراعت سپری می‌کرد. درهنگام درو، خرمن محصول را روی هم انباشته می‌کرد. فکرش را با کار مشغول می‌کرد و به این ترتیب فکر و خیالش آسوده بود. از باد و گرد و خاک چه زجرها که نمی‌کشید تا اینکه بتواند گندمی که درو کرده بود را از کاه آن جدا کند (به کمک باد) برای آنکه یک روز انبارش را پر کند، ستم‌های زیادی از آب و گل می‌دید. در هنگام شخم زدن و پرچین به پا کردن، درد دل‌های زیادی از دست هر باد و خاکی که می‌آمد داشت. یک روز هنگام سحر، هوا آنقدر سرد شد که کشاورز از شدت سرما به خود لرزید. خار و خاشاکی را جمع آوری کرد و شاخه‌ای از یک درخت انگور پیر شکست. آن هیزم را نزدیک خرمن قرار داد. با آتشزنه‌ای آتش را روشن کرد. هنگامی که آتش شروع به دود کردن کرد، و شعله‌های آن به آسمان بلند شد، ناگهان پرنده‌ای فریاد زد: که ای کسی که با کاشتن یک دانه، شصت دانه درو می‌کنی، من هم بهره‌ای در این خرمن دارم. سزاوار نیست که در اینجا آتش روشن کنی، مبادا که با این کار خانمانی را آتش بزنی اگر کسی این آشیانه را بسوزاند، آن قدر می‌دانم که با این کار خود گویی تمام جهان را سوزانده است. اگر جرقه‌ای از این آتش به ما بخورد، حساب ما از این دفتر خارج می‌شود (از دفتر گیتی خارج می‌شویم=می‌میریم) بارها خودم را با شوق و شادمانی از دام و بند رها کردم. به این امید که روزی، چند جوجه داشته باشم هنوز زمان زیادی تا آن زمان مبارک (متولد شدن جوجه‌ها) باقی مانده است. هنوز این آشیانه بدون آواز شادمانی بچه‌ها است. کسی که به تو از این شاخه، میوه‌ای داد، به من یاد داد که از انتظار (بدنیا آمدن جوجه‌ها) شادمان باشم. در هر قدمی که برمی‌داری، لذتی نهفته است. در هر دلی، آرزویی پنهان است. به جان ناتوان، قدرتی بده. چرا که جان از ناتوانی‌ها می‌ترسد.   گروه ادبی ققنوس