
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۱
۱
بُوَد که درگذرند از گناهکاریِ ما
که بیش از گنهِ ماست شرمساریِ ما
۲
شُدَت چه زود فراموش عهدِ یاریِ ما
به یاری تو نه این بود امیدواریِ ما
۳
جفا و جورِ تو با ما به اختیارِ تو نیست
چنانکه نیست وفا با تو، اختیاریِ ما
۴
به پاکدامنیِ ما هنوز نیست کسی
اگرچه شُهرهٔ شهر است میگساریِ ما
۵
بُوَد قرار پس از کشتنش، چو میماند
به بیقراریِ سیماب، بیقراریِ ما
۶
به تنْ نَزار و به دلْ زار تا به کی باشیم؟
ببین نَزاریِ ما، رحم کن به زاریِ ما
۷
کنون ز لطف به مرهمی وگرنه چه سود؟
ز کار چون گذرد کارِ زخمِ کاریِ ما
۸
ندیده عاشقی و طفلی و نمیدانی
فغان و نالهای غیر از خروش و زاریِ ما
۹
به خویش دشمن و با خصم دوستیم، «رفیق»
طریقِ دشمنی این است و دوستداری ما
تصاویر و صوت

نظرات