
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۱۰
۱
ای دلبری کز دلبران همتا نمیبینم تو را
از من نمیگیرد کران غم تا نمیبینم تو را
۲
از بس که وقت دیدنت از شوق بیخود میشوم
میبینمت وز بیخودی گویا نمیبینم تو را
۳
گر از غم نادیدنت امشب نمیمیرم یقین
از غصه میمیرم اگر، فردا نمیبینم تو را
۴
بیهوده بودم مدتی در آرزوی دیدنت
پنداشتم میبینمت اما نمیبینم تو را
۵
خواهم ترا تنها گهی تا شرح تنهایی به تو
گویم ولیکن هیچگه تنها نمیبینم تو را
۶
در کعبه و در بتکده میجویمت ای بت، ولی
اینجا نمییابم تو را آنجا نمیبینم تو را
۷
ای سرو پیش قد او، ای گل به پیش عارضش
رعنا نمیدانم تو را زیبا نمیبینم تو را
۸
ای آنکه نقد دین و دل در کار خوبان میکنی
غیر از زیان سودی ازین سودا نمیبینم تو را
۹
تو خود رفیق اینجا عبث خود را مقید کردهای
بندی به کوی گلرخان بر پا نمیبینم تو را
نظرات