
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۱۰۳
۱
دانی که از هجران تو بر ما چه شبها بگذرد
یک شب ز هجر چون تویی گر بر تو چون ما بگذرد
۲
هر جا که روزی دیده ام کان سرو بالا بگذرد
هر روز آنجا بگذرم شاید که آنجا بگذرد
۳
هر روز و هر شب بگذرم تنها به کوی او که او
شاید که روزی یا شبی زان راه تنها بگذرد
۴
او نگذرد سوی من و هر روز من در راه او
کامروز سوی من اگر نگذشت فردا بگذرد
۵
ناصح ز کوی آن پسر منعم تواند کرد اگر
او را فتد روزی گذر آنجا وز آنجا بگذرد
۶
از سختی جان کندنم آگه کنید آن شوخ را
طفلست شاید بر سرم بهر تماشا بگذرد
۷
درمان دردم کن کنون ورنه پشیمان می شوی
وقتی که بیمار تو را کار از مداوا بگذرد
۸
با ما بساز ای بی وفا روز و شبی کز بعد ما
بسیار آید روزها، بسیار شبها بگذرد
۹
نالد چو قمری هر طرف مرغ دلم از شوق او
دامن کشان هر جا رفیق آن سرو رعنا بگذرد
تصاویر و صوت

نظرات