
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۱۱۰
۱
کی به من رحم دگر خواهی کرد
وقت رحم است اگر خواهی کرد
۲
دلم از حسرت لعلت خون شد
تا کیم خون به جگر خواهی کرد
۳
وه چه فرخنده شبی خواهد بود
که به من نیز نظر خواهی کرد
۴
سوی هر کس نگری دارم چشم
با من آن شب که سحر خواهی کرد
۵
بر گمان از تو جفا چند کشم
که وفا نیز مگر خواهی کرد
۶
چه ضرر این که به هیچم نخری
غایتش هیچ ضرر خواهی کرد
۷
روزگاریست که می نالم کی
آخر ای ناله اثر خواهی کرد
۸
گر نخواهی ز غمش مرد رفیق
صبر بر غم چه قدر خواهی کرد
نظرات