
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۱۱۲
۱
شوخی که آشنا بکسی غیر ما نبود
بیگانه شد چنانکه مگر آشنا نبود
۲
بودم بسان سایه اش آن روز در قفا
کان روز غیر سایه کسش در قفا نبود
۳
هرجا که بیندم نکند لحظه ای قرار
بی من قرارش آن که دمی هیچ جا نبود
۴
شد بی وفا به طالع من ورنه یار من
تا یار غیر بود چنین بی وفا نبود
۵
جز درد من که هیچ طبیبش دوا نداشت
درد دگر نبود که او را دوا نبود
۶
بیماری فراق نسنجید و درد رشک
ایوب در بلا که منم مبتلا نبود
۷
رفت از درش رفیق ز بیداد غیر و یار
در کوی من نگفت کسی بود یا نبود
تصاویر و صوت

نظرات