
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۱۱۹
۱
گفتم آن لعل لب از شیره جان ساختهاند
گفت نه جان تو شیرینتر از آن ساختهاند
۲
هست هر عضو تو از عضو دگر شیرینتر
مگر اعضای تو از شیرهٔ جان ساختهاند
۳
نالد از درد به تن هر رگ من پنداری
بند بندم چو نی از بهر فغان ساختهاند
۴
به هوای گل رخسار تو چون ابر مراد
از سر هر مژه خونابه روان ساختهاند
۵
راز عشقی که نهان داشتم از خلق رفیق
اشک گلگون و رخ زرد عیان ساختهاند
تصاویر و صوت

نظرات