
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۱۲۱
۱
نه ضعف تن ز جانم سیر دارد
غم آن نو جوانم پیر دارد
۲
نوید کشتنم دی داد، امروز
نمی دانم چرا تاخیر دارد
۳
چونی از خود تهی گشتم به دلها
چونی زان ناله ام تاثیر دارد
۴
به قصد جان من آن چشم و ابرو
یکی تیر و یکی شمشیر دارد
۵
رخ ماه من و رخساره ی ماه
زمین تا آسمان توفیر دارد
۶
کسی را کش تو میری کی به عالم
سر و برگ بت کشمیر دارد
۷
رفیق آماده ی هند است اما
صفاهان خاک دامنگیر دارد
نظرات