رفیق اصفهانی

رفیق اصفهانی

شمارهٔ ۱۳۴

۱

ندانستی گرم شاد از نگاه گاه گاه خود

چرا یکباره ام محروم کردی از نگاه خود

۲

رقیبم در بهشت وصل و من در دوزخ هجران

نمی دانم ثواب او نمی یابم گناه خود

۳

کشم گر آه گرمی سوزد آهم چرخ را دانم

نمی دانم چرا من خود نمی سوزم ز آه خود

۴

تو بر من می کنی بیداد و من داد از تو می خواهم

مکن بیداد ای بیدادگر بر دادخواه خود

۵

عیان کن قد و رخ تا هم خجل هم منفعل گردد

چمن از سرو و شمشاد و سپهر از مهر و ماه خود

۶

شب و روزی که یکسال است در عالم رفیق آن را

شب تاریک خود می دانم و روز سیاه خود

تصاویر و صوت

نظرات