
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۱۴
۱
راضیم هر چه می داری به این خواری مرا
دیگران را گر چنین داری که می داری مرا
۲
با جفایت هم خوشم ترک جفاکاری مکن
کز تو نبود بیش از این چشم وفاداری مرا
۳
نیست با صیاد الفت بهر آب و دانه ام
کرده پا بست قفس ذوق گرفتاری مرا
۴
کی دهم دامان وصل او به آسانی ز دست
کامد اندر دست این دولت به دشواری مرا
۵
زاری من همچو غیر از بیم آزار تو نیست
می کنم زاری که می ترسم نیازاری مرا
۶
مدعی تا کی ز کوی یار منعم، چون شود
بگذری از من ز راه لطف و بگذاری مرا
۷
مردم از درد تغافل ناتوان چند ای طبیب
بینی از درد خود و نادیده انگاری مرا
۸
نه کند یادم به عمد و نه برد نامم به سهو
برده است از یاد خود یکباره پنداری مرا
۹
گوش آن گل نیست چون بر گفتگوی من رفیق
سود کی دارد چو بلبل نغز گفتاری مرا
تصاویر و صوت

نظرات