
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۱۴۰
۱
گر مصور مه من نقش تو دلخواه کشد
نکشد همچو تو دلخواه، مگر ماه کشد
۲
تن من کاهی و بار غم تو کوهی، چون
بار چون کوه کسی با تن چون کاه کشد
۳
تا به کی ای مه بی مهر ز هجرت شب و روز
چشم من اشک نشاند، دل من آه کشد
۴
هفته ی هجر تو ای ماه نماید سالی
آه ای ماه اگر هجر تو یک ماه کشد
۵
محتسب گوید اگر می نکشم در همه عمر
مشنو از وی که اگر گه نکشد گاه کشد
۶
ای خوش آن بزم که از اول شب تا دم صبح
با تو من می کشم و غیر ز من آه کشد
۷
جز ز دست تو بت حور لقا گرچه رفیق
از کف حور کشد باده به اکراه کشد
نظرات