رفیق اصفهانی

رفیق اصفهانی

شمارهٔ ۱۴۲

۱

نمی‌گویم ترا مهر و وفا اصلا نمی‌باشد

برای غیر می‌باشد برای ما نمی‌باشد

۲

به بزم چون تو شاهی نیست جا چون من گدایی را

گدایان را بلی در بزم شاهان جا نمی‌باشد

۳

بده بوسی و بستان نقد جان می باش گو ارزان

که در داد و ستد زین نقدتر سودا نمی‌باشد

۴

گرم صد بار سوزی باز بر گرد سرت گردم

که از پر سوختن پروانه را پروا نمی‌باشد

۵

به سان جادهٔ طول امل در عشق مه‌رویی

رهی در پیش دارم کان سرش پیدا نمی‌باشد

۶

به امید وفا عمری جفا دیدم غلط کردم

گمان کردم که می‌باشد وفا اما نمی‌باشد

۷

دمی بنشین به بالین رفیق اکنون که این مسکین

اگر امروز باشد تا به شب فردا نمی‌باشد

تصاویر و صوت

دیوان رفیق اصفهانی به کوشش احمد کرمی - احمد کرمی - تصویر ۱۱۳

نظرات