رفیق اصفهانی

رفیق اصفهانی

شمارهٔ ۱۴۳

۱

بی وفائی که علاج دل پرخونم کرد

ریخت از تیغ جفا خونم و ممنونم کرد

۲

تا تو در حسن و وفا لیلی ثانی گشتی

در وفای تو جهان ثانی مجنونم کرد

۳

من که افسانه ام امروز به شیرین سخنی

لب شیرین تو از یک سخن افسونم کرد

۴

نه همین کرد جدا بخت بد از یار مرا

کرد هر کار به من طالع وارونم کرد

۵

مدعی از سر کوی تو نرفت این سهل است

رفته رفته ز سر کوی تو بیرونم کرد

۶

در همه شهر ز خوبان به یکی بودم شاد

کرد او نیز ز من دوری و محزونم کرد

۷

هر گه آن سرو روان شعر مرا خواند رفیق

آفرین بر سخن دلکش موزونم کرد

تصاویر و صوت

نظرات