
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۱۴۶
۱
در نیکوئی آفت جهان شد
نیکوتر از این نمی توان شد
۲
آن عارض چون هلال شد بدر
آن قدر چو نارون روان شد
۳
هم فتنهٔ خاص گشت و هم عام
هم آفت پیر و هم جوان شد
۴
سرحلقه ی مهوشان شیراز
سر خیل بتان اصفهان شد
۵
چشمش بکرشمه قصد دل کرد
ابروش به عشوه خصم جان شد
۶
در حسن و کمال شد فسانه
در غنج و دلال داستان شد
۷
گفتم که شود بلای جان ها
بالا چو کشید آن چنان شد
۸
شد فته زمان زمان به خوبی
تا فتنه ی آخرالزمان شد
۹
عشقی که رفیق پیش از این داشت
صد مرتبه بیشتر از آن شد
تصاویر و صوت

نظرات