
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۱۴۷
۱
غمین عشق غم روزگار کم دارد
خود این غم آنکه ندارد هزار غم دارد
۲
حریم دیر کنون فخر بر حرم دارد
که نازنین صنمی چون تو محترم دارد
۳
کسی که چون تو حبیب مسیح دم دارد
طبیب اگر نکند چاره اش چه غم دارد
۴
نشان آنکه رهش زد پریوشی اینست
که خنده گه بگه و گریه دم به دم دارد
۵
جمال حور و کمال فرشته طرز پری
نگار من همه دارد، دگر چه کم دارد
۶
کسی که با سگ کوی پریرخی شده رام
فراغت از پری و گلشن ارم دارد
۷
درون سینه بتی دارم و نپندارم
که هیچ بتکده دیگر چنین صنم دارد
۸
چگونه جان نسپارد ز رشک او عاشق
که زر ندارد و اغیار محتشم دارد
۹
به قطع بادیه حاجت ندارد آن سالک
که از گذرگه دل راه بر حرم دارد
۱۰
مگو که یار تو کم دارد آن و حسن رفیق
که دارد آن و ز آن نیز بیش هم دارد
تصاویر و صوت

نظرات