
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۱۴۸
۱
جلوه که آن تازه جوان می کند
غارت عقل و دل و جان می کند
۲
گفتمش آن تو ندارد کسی
این همه ناز از پی آن می کند
۳
راه دلم غمزه زنان می زند
صید دلم جلوه کنان می کند
۴
جور و جفا بین که برین نا توان
جور و جفا تا بتوان می کند
۵
جور به عاشق همه خوبان کنند
لیک نه چندین که فلان می کند
۶
سرخی خونی که نهان می خورم
زردی رخساره عیان می کند
۷
گوید ازین پس به رفیق این همه
می نکنم جور و همان می کند
نظرات