
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۱۵
۱
از بهر یار دیده به کار است بس مرا
چشم از برای دیدن یار است بس مرا
۲
زین نقشهای نغز در آینده در خیال
نقشی که بست نقش نگار است، بس مرا
۳
گردی ز کوی یار بیار ای نسیم صبح
کان توتیای دیده ی تار است بس مرا
۴
آن غرقه ی محیط ملالم که تا ابد
در خاطر آنچه نقش کنار است بس مرا
۵
از درد و داغ آنچه بگوئی رفیق هست
چیزی که نیست صبر و قرار است بس مرا
تصاویر و صوت

نظرات