رفیق اصفهانی

رفیق اصفهانی

شمارهٔ ۱۵۷

۱

زان نور دو دیده تا شوم دور

شد دور زهر دو دیده ام نور

۲

ای کشور مهر از تو ویران

ای خطه ی جور از تو معمور

۳

تا چند من و رقیب باشیم

بی تو مغموم و با تو مسرور

۴

فرهاد که کند کوه در دهر

شیرین که فکند در جهان شور

۵

در عشق چو من نبود شهره

در حسن چو تو نبود مشهور

۶

جز حرف تو جز شمائل تو

یارب من خسته جان مهجور

۷

گر بشنوم و ببینم ای ماه

گوشم کر باد و دیده ام کور

۸

منعم کند ار ز عشق زاهد

منعش نکنم که هست معذور

۹

داند شب و روزم آنکه دیده

روزان سیه شبان دیجور

۱۰

از سیمبران چسان خورد بر

نه زر دارد رفیق و نه زور

تصاویر و صوت

نظرات