رفیق اصفهانی

رفیق اصفهانی

شمارهٔ ۱۶۶

۱

نمود چون مه نو رخ ز طرف بام افسوس

ندیدم آن مه بی مهر را تمام افسوس

۲

گرفت جان پی جانان و من بدین حسرت

که بر کدام خورم حیف و بر کدام افسوس

۳

ندیده کام ز شیرین و جان شیرین داد

ز تلخکامی فرهاد تلخکام افسوس

۴

دلم به خار و خس آشیانه خرم بود

نبود آگهیم از نشاط دام افسوس

۵

حلال داشت به حرف رقیب خون مرا

از آن حلال ندانسته از حرام افسوس

۶

گذشت از برم امروز چون پس از عمری

ز بیم غیر نشد فرصت سلام افسوس

۷

به کار نظم همه عمر من گذشت رفیق

نیافت کار من از نظم، انتظام افسوس

تصاویر و صوت

نظرات