
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۱۷
۱
حیف از تو ای پری که شوی یار با رقیب
او دیو و تو پری تو کجا و کجا رقیب
۲
دیر آشنای من ز تو در حیرتم که چون
شد زود آشنا به تو، دیر آشنا رقیب
۳
تا کی رقیب را نگرم با تو کاشکی
یا من شوم ز کوی تو آواره یا رقیب
۴
هر چند عشق یار بلائیست جانگداز
یارب به این بلا نشود مبتلا رقیب
۵
گردد رقیب نیست الهی، که عزتی
در پیش یار نیست مرا هست تا رقیب
۶
از بخت بد اگر برهی برخورم به یار
باشد ز پیش غیر و بود بر قفا رقیب
۷
این قتل دیگر است که قتل مرا رفیق
دارد روا حبیب و ندارد روا رقیب
نظرات