
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۱۷۵
۱
ترا یک بار اگر گیرم در آغوش
کنم یکبارگی خود را فراموش
۲
چو گل پیراهنم چاکست چون نیست
در آغوش من آن سرو قباپوش
۳
دهد از خضر و آب زندگی یاد
خط سبزش به گرد چشمه ی نوش
۴
شب قدر است و روز عید با هم
سیه شام خط و صبح بناگوش
۵
فراموشش مکن آن را که دانی
نخواهی گشتنش هرگز فراموش
۶
من از غم سر به روی دوش دارم
نشسته با رقیبان دوش بر دوش
۷
خورم خون من رفیق از رشک و باشد
به بزم مدعی یارم قدح نوش
تصاویر و صوت

نظرات