
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۱۸۱
۱
بی تو ای رخشنده اختر زاختر رخشان چه حظ
بی تو ای تابنده انجم ز انجم تابان چه حظ
۲
جان غم پرورده را با عیش و با عشرت چکار
با قفس خو کرده را از باغ و از بستان چه حظ
۳
تشنه ی لعل لب یارم من لب تشنه را
بی لب جانبخش یار از چشمه حیوان چه حظ
۴
ذوق داغ و درد اگر دارد دلت دانی که من
می برم از این چه فیض و می کنم از جان چه حظ
۵
گر به جان داغی نباشد باشد از مرهم چه فیض
ور به دل دردی نباشد باشد از درمان چه حظ
۶
وصل خوش باشد نباشد گر ز پی هجران رفیق
ورنه از وصلی که دارد در عقب هجران چه حظ
نظرات