
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۱۸۸
۱
تو رشک گلشنی با کاکل و رخسار و قد ای گل
قدت سرو است و رخسارت گلست و کاکلت سنبل
۲
تو افزونی به حسن ای سرو و گل دانم تو هم دانی
که من هم نیستم در عشق کم از قمری و بلبل
۳
شود چون مرغ دل آزاد از دام تو کش داری
به قید زلف گه در بند و گه در حلقه ی کاکل
۴
کند هر روز و هر شب محتسب با میکشان غوغا
درونش دائما چون خم ز جوش باده در غلغل
۵
رفیق از باده ی سرشار او مستم چنان گویی
که از مستی نه عزم سیر گل دارم نه میل مل
نظرات