رفیق اصفهانی

رفیق اصفهانی

شمارهٔ ۱۹۴

۱

عیانست از رخ کاهی، ز اشک ارغوانی هم

که دارم درد پنهانی به دل داغ نهانی هم

۲

به خونم کش که مرگ و شربت مرگ از تو عاشق را

ز عمر جاودانی به ز آب زندگانی هم

۳

توانی کشت در یک لحظه چون من صد اگر خواهی

و گر خواهی به یک دم زنده کردن می توانی هم

۴

بود از ماهرویان مهربانی خوش، تو آن ماهی

که باشد مهربانی از تو خوش نامهربانی هم

۵

نه من در عهد پیری شهره ی عشق جوانانم

که در عشق جوانان شهره بودم در جوانی هم

۶

کنم پیوسته تا منع رقیبان از سر کویش

بر آن در روز دربانی کنم شب پاسبانی هم

۷

رفیق ار بی زبانم من چه غم چون هست یار من

زباندانی که می داند زبان بی زبانی هم

تصاویر و صوت

دیوان رفیق اصفهانی به کوشش احمد کرمی - احمد کرمی - تصویر ۱۵۳

نظرات