
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۲۰۷
۱
به کوی یار باشد مدعی را راه و مسکن هم
چه خوش بودی اگر بودی در آن کو مسکن من هم
۲
مگو ای باغبان وصف گل و گلشن که بی آن گل
نه سیر گل هوس دارد دلم نه گشت گلشن هم
۳
چنین کز درد هجران زار می گریم عجب نبود
که گرید بر من و بر زاری من دوست، دشمن هم
۴
مرا خواهی بکش خواهی بسوزان شمع سان اما
که نه پروای کشتن باشد و نه بیم مردن هم
۵
همین تار است نه بی روی تو بر من شب تیره
که تاریکست بی روی تو بر من روز روشن هم
۶
تویی آن سرو قد گلعذار اکنون که باشد کم
چو قدت سرو در بستان چو رویت گل به گلشن هم
۷
به دیر و کعبه با این قد و رخ گر ای صنم آیی
ز کیش خویش می آید برون زاهد، برهمن هم
۸
صبوری پیشه کن چندی رفیق آه و فغان کم کن
کزین آه و فغان آخر تو رسوا می شوی من هم
تصاویر و صوت

نظرات