رفیق اصفهانی

رفیق اصفهانی

شمارهٔ ۲۱۶

۱

ما را نه چشم یاری نه یار مهربان هم

او را نه این ترحم ما را نه این گمان هم

۲

بودم حریف خلوت عمری چه شد که اکنون

نه جا به صدر دارم نه ره بر آستان هم

۳

دلدار بود بدخو شد چرخ هم جفاجو

کم بود خصمی او شد خصمم آسمان هم

۴

از پیر می برد دل حسن جوان، تو آنی

کز پیرو هم جوان دل بردی تو از بتان هم

۵

سرگشته ام به کویت کز رشک غیر آنجا

بودن نمی توان و رفتن نمی توان هم

۶

عشق رفیق زین پس مشکل نهفته ماند

در شهر شد فسانه، در دهر داستان هم

تصاویر و صوت

دیوان رفیق اصفهانی به کوشش احمد کرمی - احمد کرمی - تصویر ۱۷۳

نظرات