
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۲۲۱
۱
دل چیست تا به دست تو ای دلستان دهم
بخرام بر سرم که به پای تو جان دهم
۲
خون مرا بریز که در موقف حساب
نتوانمت ز رشک به داور نشان دهم
۳
گر جان دهم به هجر از آن به که یار را
در بزم غیر بینم و از رشک جان دهم
۴
نامهربان مباش به من آن قدر که دل
بستانم از تو و به مه مهربان دهم
۵
شرمنده از سگان ویم تا به کی رفیق
شبها به ناله درد سر مردمان دهم
نظرات