رفیق اصفهانی

رفیق اصفهانی

شمارهٔ ۲۲۲

۱

شب تا به روز بر سر کویت فغان کنم

شاید که از فغان دل تو مهربان کنم

۲

شد داستان غمم به جهان وز شرار عشق

از آنکه داستان به جهانم نهان کنم

۳

یک مشت استخوانم و شادم مگر شبی

زین استخوان سگان ترا میهمان کنم

۴

گریم به یاد سرو قد گلعذار خویش

چون در چمن نظاره ی سرو چمان کنم

۵

سوز دلم به پیش تو روشن نمی شود

خود را اگر چه شمع سراپا زبان کنم

۶

گفتم ز حد گذشت جفایت به خنده گفت

بگذار تا ترا به وفا امتحان کنم

۷

از خانقاه و مدرسه دل وانمی شود

چندی رفیق جای به کوی مغان کنم

تصاویر و صوت

دیوان رفیق اصفهانی به کوشش احمد کرمی - احمد کرمی - تصویر ۲۷۶

نظرات