رفیق اصفهانی

رفیق اصفهانی

شمارهٔ ۲۲۵

۱

چو من از هجر آن لیلی لب شیرین دهن میرم

به درد محنت مجنون و داغ کوه کن میرم

۲

ز شوق عارضش در پای شمع انجمن سوزم

به یاد قامتش در سایهٔ سرو چمن میرم

۳

به شکر خنده ی او جان شیرین دادم و زان به

که در آخر به تلخی دور از آن شیرین دهن میرم

۴

طبیبا مردم از درمانت از جانم چه می خواهی

مرا بگذار ظالم تا به درد خویشتن میرم

۵

به آن بالای محشر آفرین گر از پی نعشم

برون آیی قیامت می شود روزی که من میرم

۶

به این صورت که می بینم من آن کان لطافت را

نمیرم گر ز حسن صورت از لطف بدن میرم

۷

رفیق آن به که اکنون شاد باشم هر کجا باشم

چو می میرم چه غم کاخر به غربت یا وطن میرم

تصاویر و صوت

نظرات