رفیق اصفهانی

رفیق اصفهانی

شمارهٔ ۲۳۴

۱

دوستان را به خود از بهر تو دشمن کردم

کس به دشمن نکند آنچه به خود من کردم

۲

دامنم گشت ز خون مژه گلگون این بود

آن گل عیش که من بی تو به دامن کردم

۳

خرمن هستی خود سوختم از آه ببین

که چه با خویش من سوخته خرمن کردم

۴

کم دلت سوخت به حال دلم از آتش آه

از چه سوز دل خود پیش تو روشن کردم

۵

یادم از روی تو و کوی تو آمد هر گاه

بی تو سیر گل و نظاره ی گلشن کردم

۶

کردم اندیشه ی فردوس برون از سر خویش

بر سر کوی تو آن روز که مسکن کردم

۷

نشدم کامروا از حرم و دیر رفیق

به عبث پیروی شیخ و برهمن کردم

تصاویر و صوت

نظرات