رفیق اصفهانی

رفیق اصفهانی

شمارهٔ ۲۳۶

۱

ز جور دوست گر خود را به کام دشمنان دیدم

سزاوار است که دشمن دوستش گفتند نشنیدم (؟)

۲

شنیدم یار بی مهر و وفا بسیار [و] دیدم پسر

ندیدم چون تو بی مهر و وفا یاری و نشنیدم

۳

تویی آن دلبر بدخوی شادی کاه غم افزا

که من خود را ندیدم شاد دیگر تا ترا دیدم

۴

منم آن عاشق رنجور کز بس بردباری‌ها

همیشه رنج دیدم از تو و هرگز نرنجیدم

۵

نچیدم جز گل حسرت ز گلزار وصال تو

بمژگان گرچه عمری خار از راه تو برچیدم

۶

بدندان می گزم گر پشت دست خود کنون شاید

که عمری چون رفیق آخر چرا پای تو بوسیدم

تصاویر و صوت

نظرات