
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۲۴۱
۱
به بلا زار و مبتلا که منم
کس مبادا در این بلا که منم
۲
چون ننالم گرم طبیب تویی
در چنین درد بی دوا که منم
۳
ای که پرسی کجاست خانه ی غم
گر ز من بشنوی کجا که منم
۴
غیر کو با تو آشنا باشد
گر چنین است آشنا که منم
۵
آنکه گویندم چه خواهد گفت (؟)
گر بداند چنین مرا که منم
۶
گفتمش جز وفا ندیده ستم
از تو نسبت به اقربا که منم
۷
گفت چشم وفا مدار رفیق
از چنین شوخ بی وفا که منم
نظرات