رفیق اصفهانی

رفیق اصفهانی

شمارهٔ ۲۴۷

۱

بیا ای بت دمی در کعبه از بتخانه مسکن کن

بگردان کعبه را بتخانه زاهد را برهمن کن

۲

مکن محرومم از فیض نگاه گاه گاه خود

به چشم مرحمت گاهی نگاهی جانب من کن

۳

کشد تا سرو و گل شرمندگی زان عارض و قامت

گهی مأوا به بستان گیر گاهی جا به گلشن کن

۴

ندانی گر یقین حال دل ما و دل خود را

گمان شیشه و خارا قیاس سنگ و آهن کن

۵

کنی تا چند هر شب شمع بزم غیر آن رخ را

شبی بزم مرا زان ماه عارض نیز روشن کن

۶

ترا با دوست کاری نیست چون جز دشمنی کردن

به دشمن ناتوانی دوست را ای دوست دشمن کن

۷

قبای هستیم دست اجل گو بی تو چاک ای دل

ز دامن تا گریبان وز گریبان تا به دامن کن

۸

رفیق اکنون که ناوک بر نشان می افکند جانان

بلی جان را نشان ناوک آن تیرافکن کن

تصاویر و صوت

دیوان رفیق اصفهانی به کوشش احمد کرمی - احمد کرمی - تصویر ۱۹۰

نظرات