
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۲۶۹
۱
دو دلستان که بلای دلند و جان هر دو
به جان و دل شده ام مبتلای آن هر دو
۲
دو آفتاب ز یک برج کرده اند طلوع
دو ماه گشته عیان از یک آسمان هر دو
۳
دو گلعذار که در خوبیند هر دو مثل
دو لاله رخ که به حسنند داستان هر دو
۴
نموده اند به من هر دو رخ ز هم پنهان
ربوده اند دل از من ز هم نهان هر دو
۵
میان گشوده به پهلوی غیر هر دو ز مهر
ز کینه بسته پی قتل من میان هر دو
۶
ز دست هر دو مرا رفته هر دو دست از کار
ز چشم هر دو مرا چشم خونفشان هر دو
۷
رفیق دور از آن هر دو مانده در کاشان
رفیق نیک و بد ایشان در اصفهان هر دو
تصاویر و صوت

نظرات