رفیق اصفهانی

رفیق اصفهانی

شمارهٔ ۲۷۱

۱

گر سر ببرندم نکشم پا ز در تو

پروای سر خویش ندارم به سر تو

۲

در راه تو آن خاک نشینم که نخیزد

گر خاک شوم خاک من از رهگذر تو

۳

بسیار کم افتد نظر لطف تو با من

افتاده ام آیا بچه جرم از نظر تو

۴

اغیار به او محرم و محروم ازو من

ای ناله چه شد سوز و کجا شد اثر تو

۵

تا کی کشم از جور و جفای تو ز دل آه

آه از دل از مهر و وفا بی خبر تو

۶

گر قیمت هر بوسه دلی خواهی و جانی

بهر دل و جان کیست که خواهد ضرر تو

۷

عشق تو رفیق از لب خشک تو نشد فاش

رسوای جهان کرد ترا چشم تر تو

تصاویر و صوت

نظرات