رفیق اصفهانی

رفیق اصفهانی

شمارهٔ ۲۷۷

۱

آمد ز خانه بیرون در دست جام باده

طرف کله شکسته بند قبا گشاده

۲

مستانه آن خرامان وز هر طرف براهش

مستی ز دست رفته رندی ز پا فتاده

۳

جان دادمش چو دیدم او را نباشد آری

عاشق کسی که دیده جانان و جان نداده

۴

چون حسن آن پریوش چون عشق من بلاکش

هر لحظه گردد افزون هر دم شود زیاده

۵

زان غمزه آن چه دیدم مرغ دلم ندیده

گنجشک بال بسته از باز پر گشاده

۶

سودای سرو و گل را بردند از سر من

رعناقدان نوخط زیبارخان ساده

۷

کرده رفیق فارغ دل از پری وجودم

آن لعبت پری رو آن ماه حور زاده

تصاویر و صوت

نظرات