رفیق اصفهانی

رفیق اصفهانی

شمارهٔ ۲۹۲

۱

نظر سوی دل افگاری نداری

اگر داری بمن باری نداری

۲

نظر داری بمن از بس تغافل

چنان داری که پنداری نداری

۳

جفا گفتم نداری داری اما

وفا پنداشتم داری نداری

۴

طبیب دردمندانی و رحمی

بحال زار بیماری نداری

۵

ترا از خارخار من چه پروا

که در دل از کسی خاری نداری

۶

رقیبت همدمست و همنشین غیر

از این ننگ و از آن عاری نداری

۷

به بیرحمی شوی ترسم گرفتار

که رحمی بر گرفتاری نداری

۸

برو قدری رفیق از کوی او دور

که اینجا قدر و مقداری نداری

تصاویر و صوت

نظرات