
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۲۹۶
۱
مرا محروم از آن آستان کردی نکو کردی
رقیبان را دران کو پاسبان کردی نکو کردی
۲
مرا راندی ز محفل غیر را دادی بمحفل جا
مرا غمگین و او را شادمان کردی نکو کردی
۳
ز لطف اغیار را از جور ما را تا توانستی
توانا ساختی و ناتوان کردی نکو کردی
۴
بزندان فراق خویش و در گلزار وصل خود
مرا و غیر را پیر و جوان کردی نکو کردی
۵
مرا دادی نوید وصل او را نیز از وصلت
مرا ناکام و او را کامران کردی نکو کردی
۶
ز پیش چشمم ای سرو روان رفتی و از حسرت
ز چشم خونفشانم خون روان کردی نکو کردی
۷
بحرف مدعی با من جفا کردی و بد گفتی
چنین گفتی نکو گفتی چنان کردی نکو کردی
۸
نکو کردی که هم کردی جفا و هم وفا اما
جفا با من وفا با دیگران کردی نکو کردی
۹
شدی یار رقیبان و رفیق بیدل و دین را
رفیق ناله و یار فغان کردی نکو کردی
تصاویر و صوت

نظرات