رفیق اصفهانی

رفیق اصفهانی

شمارهٔ ۲۹۸

۱

خوشا روزی و حبذا روزگاری

که یاری نشیند به پهلوی یاری

۲

بتن ناتوان و بدل بی قرارم

که از درد یاری و داغ نگاری

۳

تن ناتوانم ندارد توانی

دل بی قرارم ندارد قراری

۴

مپرس از شب و روز من کز غم تو

دل خسته ای دارم و جان زاری

۵

چه پرسی ز کارم که دور از تو دارم

نه جز گریه شغلی نه جز ناله کاری

۶

برآید امید تو امید گاها

برآری گر امید امیدواری

۷

رفیق از گل و سروم آسوده دارد

بت سروقدی مه گلعذاری

تصاویر و صوت

نظرات