
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۲۹۹
۱
شد روزها که دارم بی مهر روی ماهی
صبحی چو شام تاری روزی چو شب سیاهی
۲
نگذارم و نگاهم چون زین الم که دارم
هجران جان گدازی حرمان جسم کاهی
۳
ای بی وفا خدا را کم کن جفا که ما را
جز مهر نیست جرمی غیر از وفا گناهی
۴
تا کی ز درد و داغت ریزم شب و کشم روز
هردم ز دیده اشکی هر لحظه از دل آهی
۵
بنمای رخ نگارا گر بنگرد چه باشد
چشم امیدواری روی امید گاهی
۶
لب بست و چشم پوشید پیشت رفیق و جان داد
در آرزوی حرفی، در حسرت نگاهی
نظرات