رفیق اصفهانی

رفیق اصفهانی

شمارهٔ ۳۰

۱

تو را میخانه ای بت تا مقام است

مرا بیت الصنم، بیت الحرام است

۲

مرا دور از تو آسایش کدام است

به من دور از تو آسایش حرام است

۳

نمی دانم که راحت را چه اسم است

نمی دانم که عشرت را چه نام است

۴

ملال من که در زندان مقیمم

چه داند آنکه بستانش مقام است

۵

هزاران گل بشکفت از خاکم و ریخت

هنوزم بوی آن گل در مشام است

۶

ندارد دورش آخر این چه ساقیست

نگردد خالی از می این چه جام است

۷

چه صیادی که از یکدانه ی خال

هزارت مرغ دل اکنون بدام است

۸

نسوزد تا تمام از سوز دل مرد

نشاید گفت کاین مرد تمام است

۹

رفیق از باده جامت گر تهی نیست

سپهرت بنده و گیتی غلام است

تصاویر و صوت

دیوان رفیق اصفهانی به کوشش احمد کرمی - احمد کرمی - تصویر ۳۲

نظرات