
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۳۰۶
۱
اگر رود سر من چون حباب بر سر می
نمی رود ز سر من هوای ساغر می
۲
تو و بهشت و من و میکده برو زاهد
تراست گر می کوثر مراست کوثر می
۳
من آن حریف سمندر طبیعتم که مرا
دماغ تر نشود جز به آتش تر می
۴
چه غم ز گردش مهر و مهم به میخانه
هلال جام بود تا به دور اختر می
۵
ز جام جم اگر آب خضر دهند مرا
که این به جای میست آن به جای ساغر می
۶
نه جام جم به بر من بود مقابل جام
نه آب خضر بود پیش من برابر می
۷
به من که تفته روانم ز تاب رنج خمار
به من که سوخته جانم ز سوز اخگر می
۸
بده پیاله ای از آب جانفزای شراب
بیار جرعه ای از راح روح پرور می
۹
رفیق روز و شب از مهر و ماه مستغنی است
ز نور جوهر جام و صفای گوهر می
تصاویر و صوت

نظرات