
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۳۰۷
۱
ای قد تو سرو سهی روی تو گلبرگ طری
از سرو در قامت همی از گل به رخ نیکوتری
۲
هرگز نباشد ای پسر حسن چنین حد بشر
شمسی تو یارب یا قمر حوری تو آیا یا پری
۳
گر صورتت ای نازنین بینند نقاشان چین
در چین کند کی بعد از این صورتگری صورتگری
۴
گردد اگر بیند ترا روز و شبت ای دلستان
مهرت به صد دل مهربان ماهت بصد جان مشتری
۵
سازی تو هم ای سیمتن صد چاک چون من پیرهن
یکبار اگر از چشم من بر عارض خود بنگری
۶
غلطم ز اشک لاله گون هر لحظه در پیشت به خون
شاید به این حالم که چون بینی به من رحم آوری
۷
دل از رفیق ای دلربا بردی و رفتی از جفا
این نیست آئین وفا آن نیست رسم دلبری
نظرات