
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۳۱۱
۱
تو نامهربان مه همانی که بودی
همان ماه نامهربانی که بودی
۲
مرا آزمودی همه عمر و اکنون
همان در پی امتحانی که بودی
۳
بر آن بودی اول که از در برانی
چو می بینمت بر همانی که بودی
۴
دلم سوختی کاستی جان و بازم
مراد دل و کام جانی که بودی
۵
به تو از وفا من چنانم که بودم
به من از جفا تو چنانی که بودی
۶
همین از تو من تلخکامم وگرنه
تو آن شوخ شیرین زبانی که بودی
۷
رفیق از غم آن جفا جو همانا
شکسته دل و ناتوانی که بودی
نظرات