
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۳۱۴
۱
دمی هزار جفا می کشم ز خوی فلانی
همان دلم ز جفا می کشد به سوی فلانی
۲
در آرزوی فلانی گذشت عمرم و شادم
چو عمر می گذرد هم در آروزی فلانی
۳
به هر کجا که دو کس گفتگو کنند [من؟] آنجا
به این گمان که بود بلکه گفتگوی فلانی
۴
فرشتگان همه عاشق شوند گر به نکوئی
نکو بود رخ مه چون رخ نکوی فلانی
۵
وگرنه آب حیاتست چون خضر ز چه خلقی
روانه اند ز هر سو به جستجوی فلانی
۶
بهانه جوست فلک در جفا وگرنه ندارد
بهانه جویی خوی بهانه جوی فلانی
۷
نکوست روی فلانی چه بودی آه که بودی
نکو چو روی فلانی رفیق خوی فلانی
نظرات