رفیق اصفهانی

رفیق اصفهانی

شمارهٔ ۴۹

۱

بی قرارم از فراق یار یار من کجاست

مایه ی آرام جان بی قرار من کجاست

۲

روزگاری شد که روز من سیاه است آن کزاو

تیره شد هم روز من هم روزگار من کجاست

۳

بود از شمع رخ ماهی فروزان محفلم

آن چراغ محفل شبهای تار من کجاست

۴

هر که غمگین است او را غمگساری هست و، من

مردم از بی غمگساری، غمگسار من کجاست

۵

هر کجا رفتم ندیدم من ، نشان زان نازنین،

یارب امید دل امیدوار من کجاست

۶

نیست در دستم عنان دل خدا را دوستان

آنکه برد از کف عنان اختیار من کجاست

۷

شد گل عشقم ز غم پژمرده آن کزوی، رفیق

موسم دی گشت ایام بهار من کجاست

۸

در کشوری که آن بت عاشق فریب است

هر سو هزار عاشق حسرت نصیب است

۹

هر درد را طبیب کند چاره، چاره چیست

این درد را که بر دل من از طبیب هست

۱۰

بر جان و دل نه جور حبیب است بس مرا

جور حبیب هست و جفای رقیب هست

۱۱

در کوی تو غریبم و بی کس گهی بپرس

احوالم از سگان درت کان غریب هست؟

۱۲

بازآ که تا تو رفته ای از دیده و دلم

نه طاقت [ و ] قرار و نه صبر [ و ] شکیب هست

۱۳

مشمار سهل قطع بیابان عشق را

کش هر قدم هزار فراز و نشیب هست

۱۴

باشد رفیق گر به تو آن بی وفا مرنج

با سرو گل نه فاخته و عندلیب هست (؟ )

تصاویر و صوت

دیوان رفیق اصفهانی به کوشش احمد کرمی - احمد کرمی - تصویر ۴۷

نظرات

user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۳/۰۳/۱۷ - ۰۶:۱۳:۴۳
رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹                             بی قرار ام از فراقِ یار ، یارِ من کجا ست،مایه ی آرامِ جانِ بی قرارِ من کجا ست روزگاری شد ، که روزِ من سیاه است آن کز او،تیره شد هم روزِ من هم روزگارِ من ، کجا ست بود از شمعِ رخِ ماه ای ، فروزان محفل ام،آن چراغِ محفلِ شبهایِ تارِ من ، کجا ست هر که غمگین است او را غمگساری هست و من،مُردم از بی غمگساری ، غمگسارِ من کجا ست هر کجا رفتم ، ندیدم ■ نشان ، زان نازنین،یارب ، امّیدِ دلِ امّیدوارِ من کجا ست نیست در دست ام عنانِ دل ، خدا را دوستان،آنکه بُرد از کف ، عنانِ اختیارِ من ، کجا ست شد گلِ عشق م ز غم پژمرده آن کز وی، "رفیق" ،موسمِ دی گشت ، ایّامِ بهارِ من کجا ست
user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۳/۰۳/۱۷ - ۰۶:۱۵:۰۷
هر کجا رفتم ، ندیدم من  نشان ، زان نازنین،